خـــــداحــافــظ_ فـــنــــوج چه خـــبر؟
وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَاناً نَصِیراً
به نام آن خالقی که آغاز و انجام کارها به پروانه ی سلطان ارادت و مشیت اوست
خدای را شاکرم که رخصتی به بنده عنایت فرمود که طی سه سال با دو وبلاگ در خدمت همه همشهریانم بودم
در این مدت، ابر سوء تفاهم میان من و مخاطب ام سایه انداخت ولی چون نمی توان چهره ی خورشید حقیقت را با مشتی گل دروغ پوشاند، در این یک سال که بر من به اندازه ی یک عمر گذشت لیک
این خداحافظی، نتیجه ی رسیدن به یک جاده ی جدید در زندگی من است.آنچه در حق من گفتند و پراکندند، نزد خدا، گم نمی شود.این خداحافظی نه بخاطر شکایت قضایی آموزش وپرورشیاست نه تهدید برخی کم سواد وفحاش بنام فرهنگی که بجای نقد پذیری وارجاع گله بخودم در محافل ومجالس مشغول غیبت بودندکه این می ماند یک تسویه حساب ساده که موعدش روز جزا و قضاوت اش با خدای داور
در این مدت از عمر این وبلاگ من گاه نظرات سازنده دریافت کردم گاه مورد لطف بودم وگاهی هم مورد سو برداشت قصه های مملو از شنیدنیهای نادیدنی وبسیار قابل تامل دارد حکایت من و وبم لیک سخن کوتاه میکنم اهل رجز خوانی نبودم ودر برابر رجز خوانی های برخی تمام قد ایستادام
چند مدتی بود برخی خرشان را جای دیگر گم کرده بودند و در کوی من دنبالش میگشتند.
چه کم توان ام من که بخواهم تمامی ذهن های مخدوش را ترمیم کنم
در این مدت عمر وبم به حکایت وروایت بایگانی وبلاگم همه را در چارچوب قوانین کشورم نقد شدن ولی عده ای از انتقاد های سازنده ترس دارند و برای سرکوبی منتقد دست به هرکاری می زنند؟ اینگونه افراد یا خود قبول دارند که راه و عملشان اشتباه است و یا تحمل انتقاد را ندارند و از منتقد می ترسند. باری از کسبه وبازاریان گرفته بود تا امام جمعه-شهرداری-شورا-فرمانداری-آب-برق_راه_بهداشت-آموزش وپ- داروخانه-وحتی نهادهای امنیتی نیروی انتظامی نقد شدن بعد از هر نقد مورد هجوم وتهدید قرار گرفتم یا سو تفاهم و سو برداشت از مطالب که گاها توسط عبداله اربابی به افراد به غلط منتقل میشد که بله خبر دارید قوام چه نوشت وفلان کرد وشکایت کرد افراد مذکور که نا آشنا با فضای مجازی گله هایشان را بمن ارجاع وحقیر هر نیز ملزم به توضیح ونشان دادن آن مطلب به ایشان که من چنین ننوشتم یا منظورم چنین نبوده هرباره بعد از هر نقدم با تحریک افراد مورد نقد آنها را در مقابل من قرار میداد وسعی در متشنج کردن فضای شهر میکرد نامبرده بعد از شکست در انتخابات و از دست دادن پستها وموقعیت شیرینش وخصومت با شورا سعی در تلافی از طریق وبلاگ حقیر وبه حاشیه بردن مطالب مینمود با توجه به جناحی بودن شهر بعضا مرا اجیر شده شورا و منتسب به گروهی میخواندن ولی خدایم شاهد است که هیچگاه طرفدار گروهی نبودم بارها زطریق همین وبلاگ اعلام نمودم گزارش ضعف از شما پیگیری از من ولی چیزی جز اون اجاره تانکر که پیگیری شد بمن نرسید تا دوستان را نقد کنم جز مسله ناهار برای معارفه فرماندار وجریان پخش ماست وکیفیت آسفالت کوچه های شهرک که اینها شایعات پوچ واتساپ وشایعات عبداله اربابی بود وخصومتش با شورا که اصلا لیاقت نقد نداشتن چطور نقد میکردم شورایی را که واقعا به عینه شاهد دویدن وکوشیدنشان هستیم جدای از بحث ها وجدلهای جناحی که حقیر را به آن کاری نیست لیک در واقع کار میکنن وجای نقدی نبود
باری شهامت را در وجود خویش احساس میکردم چون چاپلوسانه ومخلصانه برای هیچ اداره ونهادی ننوشتم عین آب خوردن میتوانستم در جمع مردم ومدیران محبوب باشم با چند متن در مدح فرماندار وشورا و آموزش وپرورش ولی نخواستم حق گفتم وحق نوشتم میدانستم حرف حق تلخ است ومنجر به منفوریتم میشود ولی سربلند نقد کردم هیچ کس جلوی خودم نقدم نکرد همه پشت سرم گفتند وبافتند و نزدیکان ودوستانم را مورد ملامت قرار دادند هیچگس حتی یکبار در جلویم نگفت که یکسویه یا مغرضانه مینویسی تا جوابش را بدهم مسولیت تمام نوشته هایم را بر گردن گرفته وتمام نظرات را ولو توهین بخودم را بنمایش گذاشته وتمام جدلها نیز از کامنتها بود لیک هربار گفتم که بنمایش میگذارم تا فرد حمله شونده ومورد خطاب از خود دفاع کند هیچکس جرات نکرد با نام خودش کسی را انتقاد کند واین عادت قدیم مردمم بوده وهست که نقد را پشت سر ودر خفا میگویند تمام بار نوشته هایم را برعهده گرفته لیک مدتی بود با تعقیر مدیریت آموزش وپرورش ومسموم شدن جو ورق برگشت وقتی دیدند در نوشته ها چیزی برای محکوم کردنم نمیابند دست به دامان کامنتهای مردم وخود فرهنگیان شدن مرا به حراست شرکت نفت کشاندند شکافی عمیق که در بدنه آموزش وپرورش ز زمانهای سه ریاست اخیر وجود دارد برکسی پوشیده نیست وقتی فرهنگیان اکثریت خاموش جرات انتقاد از مدیر وهمکار خود را ندارند ونداشتند چاره کار را در وبلاگ من یافتند واز مطالب سالم ونقدهای حقیر برداشتهای خود را در جهت ضربه زدن به همکار وریس خود یافتند وبا عناوین ونامهای مختلف بهم تاختند ومن بنمایش گذاشتم بعضا با نام واقعی اشخاص مثل اسماعیل اربابی یا مارندگانی در پی تهدید وفحش وناسزا به خودم پرداختند که البته دوستان بی خبر از کامنتها که بعدا مشخص شد جناب عبداله اربابیست.
باری کامنتهایی با هرنامی در جهت تخریب همکاران خود ارسال ودراین رهگذر برخی خرشان را نزد من میگشتند وهیچگاه با خود نیندیشیدند که این کامنتها کسی نیستند جز خود فرهنگیان وهمکارانشان کیست از فلان ابلاغ و فلان تنش بگوید میدانستند افراد خودی هستند ولی هیچگاه نه ریاست ونه خود فرهنگیان در جهت رفع کدورت وابهامات میان خودشان نکوشیدند و متاسفانه جلسه هم اندیشی با حضور منتقدان برگزار نشد البته اگر منتقدی پیدا میشد!! لیک همه میگویند که ما موافقیم ولی در خفا فلان میگویند و....
بله دوستان عزیز انتقاد چیز خیلی خوبی است به به! به به !
لکن مسئولی که انتقاد می کند باید انتقاد پذیر نیز باشد و ابتدا یک سوزن به خود بزند سپس یک جوالدوز به دیگران!
انتقاد کردن دلیل بر رفتن مدیر نیست ، متاسفانه امر انتقاد در شهر من نهادینه نشده است اگر به مسئولی بگویی چرا برنامه ای برای پیشبرد امور نداری چرا زیر مجموعه شما که معلمان باشند تلاشی در جهت ارتقاع سطح سواد وتلاشی مضاعف برای دانش آموزان وهمچنین چرا برانامه ای در جهت هم اندیشی ویکدست کردن فرهنگیان انجام نمیدهین می گویند فلانی مخالف است ومغرض.
چرا آموزش و پرورش که باید در کمال آرامش و ثبات مدیریتی راه کمال را بپیماید، این چنین عرصه ی تاخت و تاز اهرم های قدرت قرار گیرد؟ آیا بیان اینچنین مشکلاتی از طرف یک وبلاگ جرم است؟بله آقایان بظاهر فرهنگی وروشنفکر کاش نقد پذیر بودین وشجاع با نام خود همکار خویش را نقد میکردین. بجای فحش وناسزا بمن. دست بر سینه میکوبم و میگویم: من،قوام به با آغوشی باز از شکایت قضایی وتهدید وناسزاهای شما استقبال میکنم. میگویم: پای واو به واوِ حرفهایم بوده و هستم. میگویم: آن قدر یادداشتها ونقدهایم منطقی و پر واقعیت بود که پای واو به واو کلامم بایستم با وجود خداحافظی هم چنان معتقد به کم کاری شما فرهنگیان عزیز هستم اگر زبان حق وانتقاد تلخ ببود دگر قوام نیست راحت بشدید لیک خواهیم دید اگر نوشته های من نفاق بود دگر مشکلات شهرستان حل وتمام فرهنگیان گرداگرد هم جمع میشوند و سطح آموزش واوضاع شهر فرقی میکند؟
تمام فحشها وتهدیدها وتمام این اتهامها را دربارهام روانه داشتیین، روی دست میگیرم، به خدای داور نشان میدهم و میگویم من برای فریضه دین تو نوشتم و اینچنین جواب گرفتم هیچگاه دنبال تقدیر زخویش نبودم
اگر بنا به زردگرایی و زرداندیشی بود وچند کلیک بیشتر بود خوب بلد بودم چطور خویش را در دلها جا کنم خم کردن سری ودست بلند کردنی نسبت به مسولین شهر بمن آنچنان موقعیتی در بین هر دو گروه میداد که نتوانم جواب ابراز بدهم لیک هیچ برای خود نخواستم آمده بودم تا گذر کنم از هرآنچه هوش از سر همه برده بود چیزی بنام پست وترفیع وموقیت نه مدرکی داشتم تا با آن جایی جا شوم نه فامیل نزدیکی که بخواهم جایش کنم در سیستم مدیریتی شهر جز یک پسر خاله معلم که راضی است به رضای معاونت در دورترین روستاها
مرا ببخشید که بلد نیستم ونبودم جلوی اشتباهات بیشمار این چنینی سکوت کنم
مرا ببخشید بخاطر تمام نقدهایم اگرچه به زمع شما جناحی بود
مرا ببخشید بخاطر تمام کامنتهایی که چوبشان را من خوردم وشماها میدانستین طرفتان کیست لیک بحقیر حمله کردین
از تمام همشهریانم بخاطر این چند سال عذر خواهی میکنم وزتمام دوستان میخواهم مرا عفو کنید چه موافقین وچه مخالفین خدایم شاهد است که هیج منفعتی در کار نبود جز دغدغه گفتن مشکلات شهر ورفع آن توسط مسولین
امروز من زکنار همه همشهریانم در قالب وبلاگ نویس میروم صرفا بخاطر دایی عزیزم که بار تهمتها وگلایه هایم را بدوش کشید
از همه همشهریان وفرهنگیان عزیز که نامشان در وبلاگ ذکر شد عذرخواهی میکنم امیدوارم بتوانم چند صباحی بعنوان قوام ریسی در کنار همه باشم نه فنوج چه خبر؟
وزدرگاه خداوند دعای هدایت میکنم برای دوست قدیم عبداله اربابی که برای پیشبرد اهدافش حتی متوسل به دیگر استانها شد تا حقیر را خوار وبدخواه بنماید وبا مستند سازیها وشایع پراکنی در مسنجرها و وبلاگها خواست تا خودش باشد ودیگران را بکوبد وپشت حمیدها وطایفه ها خویش را نمایان کرد تا به اهدافش برسد طلب غفران میکنم
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم؛ که در طریقت ما کافریست رنجیدن..."
مخلص تمام همشهریانم: قوام ریسی